بارها روی اسمش توی واتساپ کلیک میکردم و مطمین بودم این اتفاق می افته. بالاخره افتاد.
آخرین حمله ام رو یادم نیست یعنی جهنم الان اونجاست ولی نمیخوام بهش نگاه کنم. تمام شد دخترجون تمام
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 64
من عرضه ندارم. عرضه ندارم کسی رو عاشق خودم کنم. عرضه عشق و عاشقی ندارم. اگه عرضه داشتم راحت میتونستم عاشق خودم کنمش ولی از خودم راندم و تمام شد.
و حالا نشستم گریه, میکنم.
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 53
از دست دادن, واژه درستی نیست. در واقع هیچوقت به دست نیاورده بودمش که از دست بدمش.
همه چیز یکطرفه بود، همه چیز
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 61
خدایا نکنه من چند شخصیتی هستم؟
دلم براش تنگ میشه. برای آرامش ی که داشت. برای اینکه به من هیچی نگفت.
برای اینکه بیشعور بازی دراوردم.
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 36
دختر جان فقط سه ساعت گذشته، اما انگار هزار,ان ساعت رد شده همینقدر دلم براش تنگ شده.
اما چیکار کنم که منو نمیخواد.
امیدوارم تا قبل از آخر امسال نظرش عوض بشه. نمیدونم
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 57
عشق در دل ماند
و
یار
از دست رفت...
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 56
بذار فکر کن فاصله اش چقدر یود؟ 4 ماه؟ یا 5 ماه؟ یا شایدم بیشتر یادم نیست. شاید 8-7 ماه بود که طاقت آوردی و به روی خودت نیاوردی. ولی من نمیتونستم. در تمام اون مدت بهت فکر میکردم. هروقت ماموریت می اومدی اینجا، بهترین ساعات زندگی من بود. چقدر دلم برای همون 1 ساعت ها خوش بود. اما تو هیچ به روی خودت نمی آوردی.
همه ی اون دوران تموم شد و دیگه بر نمی گرده. تو هم همین طور. دلم همون 1 ساعت ها رو میخواد که دیگه هیچوقت هم بر نمی گردن.
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 49
کاش جاهامون عوض می شد.
برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 76
این روزها روزهای اعتراف بود. یه قضیه کاری باعث شد دوباره ببینمش. یه سری اعتراف براش نوشتم. گرچه میدونستم حسش چی بود. حسش رو سر ف فهمیده بودم. با اینحال من برای خالی شدن ذهن خودم همه ظلمهاش رو گفتم و همه حرفهای روی دلم و اگر چه میدونستم سنگی که اون باشه فرقی براش نمیکنه.
گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود
بیگناه...برچسب : نویسنده : secondary بازدید : 46
یکجا برای خودم نوشته بودم. اما چون هیچ حسی نداشت٬ حتی بیانش هم نکردم. با اینکه میدونستم داره از من پل میاره برای شناخت زنهای دیگه از خودش ولی همه سوالاتش رو صادقانه جواب دادم. دلم میخواست واقعا به خودشناسی برسه.
این روزها میگفت دلش در گروی کسی دیگه هست. کسی که چندین سال پیش عاشقش بوده. واقعیت همچین تصور ضعیفی ازش نداشتم. اگه این رو سال ۸۹ آقای ش به من گفته بود، محال بود عاشقش بشم.
آدم تو حکمت کارهای خدا میمونه. که چرا ؟ چرا من؟
بیگناه...برچسب : اعترافات, نویسنده : secondary بازدید : 40